مفاهيم سنتي معماري و شهرسازي ايران -قسمت اول
 
کلانشهر ایرانی

سنت اسلامي بعنوان مستقيم ترين تجلي فرهنگ ايراني ، سنتي كه آثار و اسناد تاريخي آن امروز بيش از هر فرهنگ  ديگر دسترس ماست ،  مركز بحث و گفتگوي ما را تشكيل ميدهد . معنويت اسلام مانند نوري است كه بقول «ماسينيون» در آن ايران باستان با منشور نوراني و پرفروغ اساطير و افسانه هاي خود جهان مرئي را مورد تامل قرارداد .آن فرهنگي است كه ويژگي استحكام عظمت جامعه را حفظ ميكند و در عين حال ابعاد ظاهري و باطني آن را كمال مي بخشد .بعد ظاهري يا عرضي با شريعت و كردار انسان ارتباط دارد ولي مستقيماً با اصول خلاقه آن پيوست نيست بلكه آن جنبه باطني و حكمت اسلام است كه حقيقت را از طريقت جستجو مي كند و درآن ميتوان مبادي و اصولي را كه حاكم بر هنر معماري اسلامي است يافت . ارتباط بين حقيقت ، طريقت و شريعت به بهترين وجه با تمثيل دايره بيان شده است .شريعت عبارت است از محيز و طريقت عبارتست از شعاعهايي كه به مركز منتهي ميشود و حقيقت عبارتست از خود آن مركز ، گرچه پژوهش ما با شعاعهاي دايره آغاز ميشود ولي بايد هميشه به ياد داشت كه اين شعاعها بين شريعت و طريقت قراردارد و بدون محيط كه شريعت است طريقت وجود نخواهد داشت و بدون مركز هيچ حقيقتي . اصل مسلم وشرط اصلي طريقت آن است كه در درون وحي نبوي معناي نهفته باطني وجود دارد . هر معناي ظاهري وحي معاني باطني دارد و هر صورتي در ظهور عيني و تجلي خارجي حاوي يك صورت ظاهري و آشكار است كه با ظهور باطني آن ، كه عبارت از ذات و ماهيت دروني و پنهاني آن است همراه است . ظاهر عبارتست از صورت حسي و يا جنبه هاي ظاهري و كمي اشياء كه به آساني قابل درك است ، مانند شكل يك ساختمان  بدن انسان و رنگ كاشي ها .باطن عبارتست ا ز جنبه كيفي و فعلي معنويت كه همه اشياء واجد آنند . پس كافي كه صرفاً در جستجوي زيبائي فاني و گذران باشيم بلكه بايد به جمال مطلق و جاوداني كيفي توجه داشته باشيم .

با آغاز اين مقدمات مفاهيم و تصورات انسان در باره فضا شكل وسطح را ميتوان چون نمودارهايي از صور و مفاهيم معماري آن مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرارداد.

فضا يكي از مستقيم ترين رمز ها و نشانه هاي هستي است . آن ازلي ، همه جاگير و در كيهان شناخت اسلامي محل و مهبط نفس كلي است .

انسان سنتي بسوي گونه اي توجيه و تبيين امور كه تفسيري معنوي و عرفاني درباره حياط بدست ميدهد و مقدم بر مشاهده و ادراك خارجي و در عين حال مافوق آن باشد برانگيخته ميشود . اين گونه تاويل آغازين به همه ادراكات او شكل مي دهد و به آن جهت ميبخشد زيرا نقطه آغاز آن قراردادن شخص مفسر در جهان است . اين گونه تفسير واقعيت است كه در آغاز آگاهي او از فضاي كلي را چون تعيين و مظهر خارجي جهان بزرگ آفرينش كه همانند جهان كوچك وجو د و هستي اوست شكل مي بخشد و اين عقيده هر مسي كهن جزئي از آن جهان بيني است كه بعداً با جهان شناسي اسلامي تلفيق يافت و جهان را مركب از عالم صغير و عالم كبير كه هريك به سه بخش يعني جسم و نفس و روح تقسيم شده است ، تصور ميكند .بدين گونه يك نظام اساسي به وجود مي آيد كه انسان در آن مقام خاصي است و دراين عالم به هدف و غايتي رهنمون ميشود .

با عمل جهت يابي كه شرح جهت يابي در فضاي آن گذشت ، انسان ميتواند با قراردادن وجود خود در جهتي پر معنا پرسش درباره «كجايي » را پاسخ گويد .آفرينشهاي جسماني جهان بزرگ و جهان كوچك يا عالم كبير و عالم صغير كه نمايشگر خصوصيات ويژه اي از حيث جهت هستند در جهت بخشيدن به اين نظام كلي ياري ميكنند . فقط با توجه به آسمانها است كه عدم تناهي فضا را ميتوان بصورت جهات اصلي كه به فضا جنبه كيفي ميدهندمحدود كرد . جهت دار بودن افلاك و حركات آنها در شش جهت شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، فوق (اوج) و تحت(حضيض ) يك نظام مختصات هندسي را به وجود آورده است كه همه آفرينش در درون آن قراردارد . هم جغرافياي توصيفي و هم جغرافياي مقدس در اين ديدگاه خاص مشترك هستند و به خاطر اين اشتراك وحدتي تشكيل ميدهند كه پايه و اساس همه آفرينش هاي سنتي است .

حس مكان :

بدينگونه ، نظام در فضاي جهاني حاصل ميشود و ذهن تغيير گراي انسان در جستجوي نظام زميني و محدود برمي آيد . اين امر غالباً با تاثير متقابل بين شهرهاي انسان ساخته و چشم اندازبرجسته طبيعي ،كه غالباً يك حس قاطع و معيني از مكان در ذهن انسان ايجاد ميكند بدست مي آيد : مكان بگونه اي محاط ميشود كه هم شامل جسم است و هم شامل روح وجود آن محسوس وملموس نيست ، بلكه فقط در شعور وفهم بيننده وجود دارد كه حدود جسماني شيئي را با چشم ادراك ميكند .نمونه هاي بارزي  از اين تعريف فضا را ميتوان در مناطق نجد ايران يافت ، كه شهرها در دامنه سلسله كوههاي با شكوهي قرارگرفته اند و اين كوهها چون ديوارهايي كلان ، فضاي منطقه اي كه درون آن شكل مثبت شهر ظاهر شده است محيطند . شهر بصورت مركز ثقل يك فضاي منطقه اي . كه غالباً با نيروي گريز از مركز يك فضاي بيكران پيوستگي دارد ، درمي آيد .غالباً با قراردادن استادانه چند راهنما در درون دورنماي شهر بر معني و اثرات اين مكان منطقه اي افزوده ميشود .

نقشهاي برجسته اي كه بر جدار تنگه هاي كوه كنده شده است ، ناظر به دروازه هاي تمثيلي بسوي فضاهاي منطقه اي است .گاهگاهي خود دروازه ها  در دهانه تنگه ها ساخته ميشود و براي مسافران نقطه هاي مشخصي براي ورود و خروج كه داراي ابعادي بس بزرگ است ، به وجود مي آورند . نزديكتر به شهر ، پل ها و حتي جاده هايي كه به طرز محسوسي بسوي بناهاي عظيم و تاريخي شهر كشيده شده است ، اين حس مكان را در انسان عميق تر ميكند . در حاليكه جريان پيوسته و ناگسستني قناتها از كوهها بسوي شهر . درختاني را سيراب ميكند كه چون پيكانهايي سبز چشم را به سوي شهر و بصورت مثبت آن هدايت مي كند . در درون شهر ، انگيزه جهت بخشيدن انسان در فضا ، بناي نقطه مانند مساجد و يا خط مانند بازار را ، كه روح انسان بدان معطوف مي شود ، به وجود مي آورد . شهر حصاردار يادآور جهان بزرگ است و گزينش و قراردادن دروازه هاي شهر كه غالباً عدد آن به اعتبار چهار جهت اصلي به اضافه دو اعتدال ربيعي و خريفي و دو انقلاب صيفي و شتوي هشت و به اعتبار دوزاده برج منطقه البروج دوازده است ، از جهات بزرگ پيروي ميكند . بعلت جامع بودن كليت اين دور نماي شهر . هريك از اركان و اجزاء آن داراي جهتي خاص و پر معني است . خانه ها به حياطي كه جنوب را روياروي خورشيد قرار ميدهد مشرف است . بادگيرها با جهت نسيم هاي وزان پيوستگي دارد و محرابي در ديوار مسجد فضاي درون آنرا بسوي مكه هدايت ميكند وآنرا به ميعاد گاه بين زمين و آسمان مبدل ميسازد و از اين رو ميتوان گفت كه از حيث رمز و تمثيل ، محراي مكاني است كه با آن بسوي نفس كلي يا به تعبير ديني به كلمه الهي منتهي مي شود . پس مكان انسان در درون اين فضاي منظم كه داراي مختصاتي معلوم و معين است ، قرار دارد و بعنوان عالم صغير خلاصه و نقاروه عالم كبير است .

 پيوستگي فضاي مثبت

اگر جنبه هاي كيفي فضا آشكار گردد ، جنبه هاي كمي نيز بدنبال آن نيز آشكار مي شود . مفهوم زنده و مثبت فضا تمام آفرينشهاي معماري را بوجود مي آورد . اين تصور كه فضا و نه شكل بايد در تكوين صورتها نقش اساسي داشته باشد . براي درك سنت معماري در ايران بعد از اسلام ضروري است . علاوه بر اركان باطني و رمزي ويژگيهاي ديگر نيز در كيفيت فضا اثر ميگذارد ، كه مهمترين آنها آگاهي كامل از شرايط اقليمي و حياتي است ، كه به پيدايش معماري حياط دار مناطق گرمسيري و باير منتهي شده است .

طرحهاي همبستگي افراد در جوامع سنتي بويژه  مقام و اهميتي كه خانواده در آن دارد ، يكي از عوامل مهم اجتماعي است كه نظام مركز گرايي فضا و استفاده از آنرا نيرو ميبخشد . بالاخره در نظر گرفتن اين اصل اساسي كه انسان در فضاي آزاد و بي مانع و نه جرم جامد حركت ميكند ، از ويژگيهاي برجسته اين گونه معماري است كه صرف اتكاي آن بر پيوستگي فضاي مثبت هيچگونه گسستگي در آن بوجود نمي آورد و هيچ مانعي در سير و حركت انسان ايجاد نمي كند و از اين رو انسان بطور مداوم در فضاي گسترده و مواج كه هميشه پيوسته و ناگسسته است ، حركت مي كند .

بهنگام تصور مكان ، در آغاز يك فضاي مركزي و به تصور مي آيد و با محصور كردن آن در درون چند ديوار آفريده ميشود . اين شرايط محصور كننده ممكن است به ديوارهايي ( قابل استفاده ) و قابل زيست دگرگون شود ، كه داراي فضاهاي ثانوي است و براي دريافت نور ، هوا ، چشم انداز و بمعناي عرفاني بخاطر ارتباط با كلمه و روح به فضاي اوليه متكي است . شرايط و نحوه برخورد فضا با اشكال مرزي محيط بر آن شيوه هاي خاص معماري را بوجود مي آورد . خلاقيت برتر به نيرو و قوت اين برخورد به تمايز و وضوح  و ظهور آن بستگي دارد .

ارتباط و پيوستگي فضا با شكل در درجات متمايز كه داراي كشش و واكنش متقابل هستند ، ادراك ميشود . شهر همانگونه كه قبلا" ذكر شده است ، بصورت شكلي فعال كه بوسيله فضاي منفصل محصور شده است ، نگريسته مي شود . بهنگام حركت در درون جرم سه بعدي شهر ، كنش و واكنش متقابل بين فضاهاي مثبت و فعال و شكلهاي منفصل و منفي به چشم مي خورد . فواصل كنده شده داراي هندسه ، تقارن ، نظم و ترتيب هستند و نظم و ترتيب آنها همانند ذرات بلوري است كه گرد قطعه اي مغناطيس فراهم آمده باشد . در شهرهاي سنتي ، مغناطيس عبارت از حركت خط مانند و مستقيم بازار است در حاليكه ذرات آن عبارت از دكان ها ، كاروانسراها ، مدارس ، مساجد و گرمابه هاست .

مفهوم شكل

شكل از محدود كردن فضاهاي جهت دار بدست مي آيد . اعداد و ارقام واحدهاي اين تعريف فضا هستند و هندسه نمايشگر شخصيت اين اعداد است . با استفاده از ارقام و هندسه بعنوان نمودهاي رياضي ، طبيعت و ماهيت تمثيلي اشكال يا درآورنده ارباب انواع در عالم ملكوت يا عالم مثال است . رياضيات بعنوان لسان عقل ، وسيله اي براي تاويل ، كه گويي انسان را از جهان محسوس و به جهان معقول دلالت مي كند ، لحاظ مي شود . رياضيات با توجه به حواس و دنياي حسي ، انتزاعي است هر چند در ماهيت رب النوعي و مثالي خويش انضمامي و غير انتزاعي است . اين انتزاعيات عالم عقلاني رهنما و دليل انسان بسوي ذرات و ماهيات جاويدان است كه در نظام ملكوت الهي جاي دارد .

منبع : http://avadardalan.blogfa.com


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           

درباره وبلاگ


وبلاگ شخصی احمد نجفی دانشجو رشته معماری و شهرسازی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کلانشهر ایرانی و آدرس metropolis.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار بازدید:

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 137
بازدید کل : 21078
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه